دو روز قبل از قیام 15 خرداد 1342 بدنیا آمد.روزهای کودکی را در دامان پر مهر و محبت مادری صبور پرورش یافت.دوران ابتدایی و راهنمایی را پشت سر گذاشت و همان سال مصادف با آغاز انقلاب اسلامی بود.آنروز که قیام مردم از مساجد شروع شد ، خانه آنها دیوار به دیوار مسجد صاحب الزمان بود.بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در دوره متوسطه مشغول به تحصیل بود که دست متجاوزان و مزدوران بعثی بسوی کشور عزیزمان ایران دراز شد.علیرضا 18 ساله بود که به ندای رهبرش لبیک گفت و برای اولین بار با گروه اعزامی بسیج راهی جنوب کشور شد.با جبهه مانوس شد و در عملیات فتح المبین که در غرب رودخانه کرخه انجام گرفت بر اثر اصابت ترکش دشمن به شدت مجروح و به بیمارستان منتقل شد و به درجه جانبازی نائل امد.در سال 1361 به استخدام ارتش جمهوری اسلامی در امد و در لشکر 92 زرهی اهواز در گردان 100 گروهان 3 مشغول به خدمت گردید.در سال 1362 بنا به سنت حسنه رسول اکرم (ص) دین خود را کامل کرد و با دختری پاک ، با اصالت و وفادار ازدواج کرد که ثمره آن دختری بود که هنگام شهادت پدر 2 سال بیشتر نداشت.ایشان پس از ازدواج حاضر نشد لحظه ای جبهه را ترک نماید، حدود 70 ماه در جبهه های نور علیه ظلمت در عملیات های متعدد شرکت کرد ، تا اینکه در منطقه عملیاتی کوشک قبل از قبول قطعنامه به آرزوی دیرینه خود رسید.او که به دنبال نام و نشان نبود و از گمنامی نمی هراسید چنان در آتش عشق سوخت که کسی ندانست در کجا مانده است و مروارید وجودش برای همیشه در صدف گمنامی پنهان گردید.

 

فرازی از وصیت نامه شهید:

 

اینجانب با میل و رضایت کامل بسوی جبهه حق علیه باطل روانه می شوم ، تا شاید بتوانم پاسخگوی ندای حق باشم و ادامه دهنده راه شهیدان کربلا و دین خویش را به این امت شهید پرور ادا نمایم . از برادران می خواهم که نگذارند گروهک ها پا بگیرند و خیال خام خود را عملی سازند و به اسلام ضربه بزنند . از برادران درخواست دارم که پیرو راستین گفته های رهبر انقلاب اسلامی باشند و اگر به درجه شهادت نائل گشتم مرا در کنار قبر برادر شهیدم صفادار شیبانی به خاک بسپارید و در پایان از پدر و مادر و اقوام می خواهم در تشییع جنازه من گریه نکنند چون من راه همین ها را ادامه دادم و از مردم شهید پرور سعادت شهر می خواهم که نگذارند اسلام و انقلاب بی یاور بماند.

 

خاطره ای به نقل از همسر شهید :

 

در سال 1384 هفده سال بعد از شهادت همسرم که جنازه اش مفقود بود ، بنا به پیشنهاد بنیاد شهید قرار شد جهت یادمان مفقود الاثرها سنگ قبری در گلزار شهدا نصب شود.در گلزار شهدا حضور یافتیم و مصوب شد طبق مقررات موجود بعد از آخرین شهیدی که به خاک سپرده شده بود قبر شهید علیرضا عباسی منفرد را ببندیم و سنگ را نصب نماییم.در همان موقع آقای شیخ محمد علی کریما تولیت آستان مقدس امامزاده حسین پیشنهاد داد اگر امکان دارد قبر شهید را در کنار قبر شهید صفادار شیبانی در نظر بگیرید.خانواده برای اولین بار موافقت نمی کنند و می گویند طبق مقررات موجود ، بعد از قبر آخرین شهید باید قبر ساخته شود اما با تبادل نظر افرادی که در آن مکان مقدس بودند خانواده شهید پیشنهاد آقای کریما را می پذیرند و قبر شهید منفرد را در کنار قبر شهید صفادار شیبانی در نظر می گیرند و سنگ آن همزمان با سنگ قبر شهید شکریزاده که ایشان هم یکی از شهدای مفقود الاثر سالهای اول جنگ بود ، نصب می شود. یکسال بعد در سال 1385 از طرف بنیاد شهید ارسنجان تعدادی از وصیت نامه های شهدای سعادت شهر که در سالهای 1361-1360 از طریق ارسنجان به جبهه اعزام شده بودند ، به بنیاد شهید سعادت شهر ارسال می شود و از آنجا که هیچ کس از وصیت نامه شهید منفرد که در سال 1360 در سن 18 سالگی تنظیم شده بود ، اطلاع نداشت . وصیت نامه این شهید گرانقدر نیز بین وصیت نامه ها بود که با دستخط خود در سال 1360 در انتهای وصیت نامه اش نوشته بود اگر به درجه شهادت نائل گشتم من را از ستاد تشییع جنازه ، تشییع نمایید و در امامزاده حسین (ع) در کنار قبر برادر شهیدم صفادار شیبانی به خاک بسپارید.