در سال 1344 در تپه های اطراف روستای جیسقان – قائم آباد در سیاه چادر عشایری به دنیا آمد.تحصیلات ابتدایی را در مدرسه عشایری جیسقان گذراند و مقطع راهنمایی را تا پایه دوم در سعادت شهر طی کرد بعلت فقر مالی به ناچار درسش را نیمه تمام رها کرد و در کنار پدر به کار کشاورزی و دامداری مشغول شد.در تاریخ 01/05/1362 با پیوستن به خیل سبزپوشان پاسدار ، خود را آماده دفاع و حراست از ارزشهای انقلاب اسلامی نمودو با توجه به اینکه پدرش در بستر بیماری بود مجددا به جبهه اعزام شد و با تجربیاتی که در دوران بسیج در جبهه کسب کرده بود در عملیات های مختلفی در خط مقدم شرکت کرد.وقتی خبر فوت پدر را شنیدچند روزی به مرخصی آمد .مسئولیت وی دو چندان شده بود.هم سرپرستی خانواده و هم حضور در منطقه را وظیفه می دانست.خانواده را به امان خدا سپرد و مجددا راهی جبهه شد.در سال 1365 در شیرین ترین ایام جوانی با دختر عمویش ازدواج کرد.سه ماه بعد از ازدواج ، باز راهی جبهه کردستان شد.همگام عملیات در مریوان از ناحیه کتف چپ به شدت مجروح و مدتی در بیمارستان بستری شد.سپس به منزل آمد و به مدت دو ماه همسرش از ایشان مراقبت و پرستاری می کرد.پس از بهبودی راهی جبهه های غرب شد.هرچند که دست چپ وی چند سانتی کوتاه تر از دست راستش شده بود. سرانجام در اسفند ماه سال 1366 در منطقه مریوان به شهادت رسید و پیکر پاک و مطهرش بر دست های مردم سعادت شهر و روستاهای کمین در هلهله ای از اشک شوق و دلتنگی در گلزار شهدای شاه مردان در جوار دیگر همرزمانش آرام گرفت.ثمره ازدواج ایشان دختری بنام بنت الهدی بود که پنجاه روز پس از شهادت پدر متولد شد و در سن 14 سالگی روزی به عمویش می گوید : احساس می کنم پدرم به دنبالم آمده و می خواهم با او بروم.در فردای همان شب بر اثر ایست قلبی و مرگ مغزی ،دلتنگی های مادر را دوچندان کرد و بسوی پدر پر کشید.

فرازی از وصیت نامه شهید:

هدفم از رفتن جبهه ،یاری رساندن به رزمندگان اسلام و ادای دین است.خدایا با تو پیمان بسته بودم که تا پایان راه بروم و بر پیمان خویش همچنان استوار باشم .خدایا های و هوی بهشت را می بینم که با چه غوغایی حسین (ع) به پیشواز یارانش آمده است.ای امام عزیز امروز که تورا شناختم و از پرتگاه،نجات یافتم با تو پیمان بستم تا جان در بدن دارم و تا آخرین قطره خون با دشمنان اسلام مبارزه کنم.خدایا اگر دستانم را در تنگه چزابه قطع کنند ،پاهایم در خونین شهر،قلبم را در سوسنگرد،ماج رگبارها و سرم را در شلمچه از تن جدا کنند ،اما نمی توانند ایمان و هدفم که عشق به الله و معشوقم –امام –واسلام است را از من بگیرند.ای برادران و خواهران ! همیشه به یاد داشته باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان در بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت جدا نکنند که اگر چنان شد روز بدبختی مسلمانان است.

ای جوانان عزیز! نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد.نکند در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب عبادت شهید شد.مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر امام حسین (ع) در راه حسین (ع)و با هدف شهید شد.از شما می خواهم که در تمام عاشورا و در تمام کربلا ها با حسین (ع) باشید و سنگر را خالی نکنید.

از پدر بزرگوارم و مادر عزیزم و همسر مهربانم،همسفر زندگی ام ،او که سالهای سختی را در کنار من تاب آورد و مرا تحمل کرد،حلالیت می طلبم و اگر به فیض شهادت نائل گشتم ، کسانی بر جنازه ام گریه کنند که پیرو خط امام باشند.سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نکردم .از خانواده می خواهم که در تربیت فرزندم کوشا باشند.به امید پیروزی حق و زیارت کربلا-سیف الله کشاورز 06/10/1366  

منبع :کتاب از فرش تا عرش جناب آقای حجت اله قلی پور