در هفتم فروردین ماه سال 1347 در خانواده ای مذهبی و کشاورز متولد شد نامش را عبداله نهادند.دوران کودکی را در آغوش گرم مادر و دستان پینه بسته پدر درد آشنا و زحمت کش سپری کرد و همگام با همسالانش به مدرسه رفت و در کنار تحصیل در امور زراعت و باغداری پدر را یاری می کرد.با عضویت در ارتش بیست میلیونی و با شروع جنگ تحمیلی 16 ساله بود به همراه جمعی از همسالانش راهی جبهه غرب کشور شدند.مدت سه ماه در کردستان به دفاع از حریم کشور پرداخت.بعد از سه ماه به آغوش خانواده برگشت اندکی از آمدنش نگذشته بود که برای دومین بار اسم خود را در لیست رزمندگان اسلام ثبت کرد.این بار به مادرش قول داده بود که قبل از رفتن به جبهه کیسه گندم را به آسیاب ببرد و آرد کند اما منادیان خبر آوردند که عبداله سوار بر اتوبوس راهی جبهه های جنوب کشور است او برای بار دوم بدون خداحافظی رفت و به محض رسیدن به اهواز طی نامه ای از وضع سلامت خود خانواده را با خبر کرد مدت 18 روز در شلمچه در مصاف با دشمن جنگید و در تاریخ 07/11/1365 در اوج عملیات بر اثر ترکش خمپاره در حالیکه 17 بهار از زندگی اش را پشت سر گذاشته بود به شهادت رسید.پیکر پاک و مطهرش بر دستان مردم قدر شناس تشییع و در گلزار شهدای سعادت شهر به خاک سپرده شد.

 

خاطره ای به نقل از همرزم شهید:

 

تانکهای بعثی با آرامش و نظم خاصی به سمت ما می آمدند و نیروهای عراقی مدام شلیک می کردند تمام منطقه وجب به وجب زیر آتش دشمن رفت و دلهره و التهاب شدیدی حکمفرما بود عملیات کربلای 5 در شلمچه آغاز شده بود عبداله نیز در جریان عملیات در مقابل تانکهای بی شمار دشمن اسلحه به دست گرفته بود و پس از ساعتها درگیری فرمانده از راه رسید و گفت هرطور شده خودتان را به آنطرف خاکریز برسانید حجم آتش وحشتناک بود.لحظه ای بعد عبداله با همسنگرش با روحیه شهادت طلبی خاکریز را پشت سر گذاشت و قبضه آر پی چی را مسلح کرد و موشک هایش را رها کرد.فریاد الله اکبر و صدای انفجار در هم آمیخت.هر لحظه تانکهای دشمن نزدیک و نزدیک تر می شد عبداله بلند شد یک نگاه به آسمان کرد و یک نگاه به بچه ها زیر لب یا حسین گفت و همانطور که پیشانی بند یا زهرا را محکم می کرد تانک بعدی را نشانه گرفت.ناگهان نوری به آسمان پاشیده شد انگار زمین شلمچه بار دیگر گلگون شد عبداله با شهدای کربلا همسفر شد.

 

فرازی از وصیت نامه شهید :

 

اول اینکه وظیفه هر مسلمان است که به جبهه برود و دین خود را ادا کند و برای رضای خدا بجنگد و بکوشد و کشته شود من به جبهه می روم تا از جمهوری اسلامی و وطن خود دفاع کنم . در این راه مقدس اگر شهید شدم برای من گریه و زاری نکنید.به یاد امام حسین (ع) باشید که در صحرای کربلا تنها بود و به یاد روز آخرت باشید از اینکه فرزند خود را از دست داده اید هیچ ناراحتی نداشته باشید.چرا که خداوند این سرنوشت را برای من تعیین کرده است.