سال 1343 در خانواده ای مذهبی سرداری رشید متولد شد.دوران پرنشاط کودکی او با اندوه مرگ پدر قرین گشت و در دامن مادرش پرورش یافت.تحصیلات خود را تا مقطع دوم دبیرستان در سعادت شهر ادامه داد .دوران نوجوانی را با علاقمندی به دین و مذهب و تقویت جوارح از طریق پرداختن به ورزش فوتبال و والیبال سپری کرد.ایام پر شکوه انقلاب اسلامی با چهاردهمین بهار زندگی ایشان مصادف بود.سه سال بعد در ابتدای جنگ تحمیلی بعنوان بسیجی به منطقه عملیاتی سرپل ذهاب عزیمت نمود که با اصابت ترکش از ناحیه پا مجروح گردید.بدلیل علاقه وافری که به سپاه پاسداران داشت به عضویت رسمی این نهاد درآمد وتا سال 1362 حضوری فعال و با نشاط در مناطق عملیاتی داشت.در چهاردهم اسفندماه سال 1362 در منطقه عملیاتی جنوب بر اثر انفجار و اصابت مین با قطع دو پا و تعدادی از انگشتان دو دست برای بار دوم به افتخار کامل جانبازی نائل گردید.

سرپرستی تیم امید شهرداری درخشش در رشته های والیبال نشسته جانبازان و مقام اول قهرمانی در استان و کشور در کارنامه درخشان جانبازی اوست.در همین راستا قرار بود در بازیهای جهانی والیبال نشسته جانبازان و معلولین عازم کشور هلند شود اما جراحات وارده از ناحیه پا امان از وی برید و مهلت خدمت بیشتر در این دنیا را به وی نداد.سرانجام این جانباز خستگی ناپذیر در سال 1372 دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار حضرت دوست شتافت . پیکر پاک و مطهر این سردار شهید در گلزار شهدای سعادت شهر در کنار دیگر همرزمان خود آرام گرفت.

خاطره ای به نقل از حاج ابراهیم عزیزی همرزم شهید:

دستور جنب و جوش بیشتر در منطقه برای فریب دشمن بود.قرار براین گذاشته بودند که پس از شناسایی با یک تک فریبنده نیروهای بعثی را غافلگیر کرده و سپس عملیات اصلی که همزمان با عملیات بیت المقدس بود انجام شود.شب عملیات فرا رسید و نیروهای حاج کرامت در یک ستون منظم به راه افتادند باید مسافت زیادی را طی می کردیم نزدیکی های صبح بود که به اهداف از پیش تعیین شده رسیدیم.بلافاصله با مستقر شدن نیروها عملیات شروع شد با وجود مسافت زیادی که بچه ها طی کرده بودند درگیری ها تا نزدیکی ظهر طول کشید و عطش در چهره بچه ها نمایان بود به حدی که تاب و توان راه رفتن را از بچه ها سلب می کرد.با خاموش شدن رگبار آب جیره بندی را بین بچه ها تقسیم کردیم در همین لحظه حاج کرامت را دیدیم که با وجود تشنگی بین اسرای عراقی راه می رفت و می گفت ” من هو عطشان؟ ” و سهمیه آبش را بین اسرا تقسیم کرد.هرکس این صحنه را می دید هیچ گاه به فکرش خطور نمی کرد که او فرمانده این عملیات باشد.